|
Wednesday, January 17, 2007 |
سفر |
سلام، بعد از يک تأخير طولانی باز اومدم. هفته پيش ما با نی نی جون جونيمون رفتيم يزد. آخه من و بابايی هر دو يزدی هستيم. اين دومين سفر سه نفرمون بود. اولين سفر رو سه تايی حدوداً يک ماه پيش رفتيم مشهد. تو يزد اولين سونوگرافيم رو رفتم. شکر خدا همه چيز خوب بود. نینی مون خارج از رحم نبود، يک قلو بود و قلبش هم تشکيل شده بود. اما آقای دکتر خيلی بداخلاق تشريف داشتن و مطبشون هم به شدت شلوغ بود. برای همين اصلاً برام توضيح نمی داد که چی به چيه. اما بابايی چسبيده بود به مونيتور و خوب خوب نی نی رو ديد. کلی هم از خودش ذوق در کرد.16 دی هم تولد بابايی بود خيلی دلم می خواست براش يه تولد درست حسابی بگيرم ولی اينقدر سرمون شلوغ بود که به کيک و کادو بسنده شد. راستی من به عنوان کادو يه کيف چرم زحمت کشيدم خريدم. بابايی بازم تولدت مبارک. فقط می تونم بگم که من خيلی خوشبختم که تو رو دارم. در اينجا هم بهت قول میدم که سال ديگه با نی نی مون يه تولد توپ برات بگيريم. فردا شبش هم پنجمين سالگرد ازدواجمون بود(البته به قمری)، که به دليل عروسی دختر داييم به چند تا عکس و خوردن بستنی تو چايخونه سنتی با مامان بابام و خواهرم اينا خلاصه شد. اين بود خاطرات سفرمون. بازم میام با توضيحات بيشتردرباره نی نی |
6:44 PM -- مامان |
|
|
|
|
|
|
|