Lilypie Third Birthday tickers

نی نی جون جونی ما

Tuesday, June 12, 2007
پسری، پسری می ماند

سلام. من يعنی مامان تنبل نینی جون جونی بعد از چند هفته تأخير بالاخره اومدم. کلی حرف دارم. اول اينکه دکترم به دلیل اينکه چند بار مشکل پیدا کرده بودم برام سونو نوشت، که خوب خودمم خیلی میخواستم. آخه میخواستم ببینم پسرمون واقعاً پسره يا دخمل شده. شنبه 12 خرداد با بابايی رفتيم سونوگرافی. ايندفعه خیلی برامون جذاب بود. آخه تونستيم دست و پای کوشولوش رو ببینیم. واااااای نمیدونيد چقده جيگگگگگر بودن. اون پاهای کوچولوش که هی تکون میداد درست مثل پاهای یه اردک بود که تو آب داره شنا میکنه. همش داشت وول میخورد. صورتشم یه لحظه دیدم. گرد و تپلی بود.فکر کنم شبیه خودم باشه. آخه صورت من گردتر از بابايیه. یه مماخ گنده هم داشت. اين يکی رو فکر کنم به بابايی رفته باشه. آخرشم دکتر گفت موهاشم در اومده. فکر کنم بچه پر مويی باشه. مامان قربون اون کله پرموت بره. در ضمن پسری، پسری هم موند و دکتر گفت صد در صد پسره. وزنش حدود 1500 گرم بود و تاريخ زايمان رو هم بين 18 تا 27 مرداد زده. من دوست دارم 27 مرداد دنيا بياد. اونوقت نینی جون جونی و مامانش تو یه روز متولد ميشن. خلاصه که تا دو سه روز ما گيج و منگ اون دست وپای نازنازی بوديم که تونسته بوديم ببینيم. اصلاً هم یادمون رفت بگيم دليل اصلی که اومديم چی بوده ولی اگه مشکلی بود حتماً ميگفت. مامانم کلی خوشحال شد که پسره. آخه گفته بودم همه خريدامون رو پسرونه کرده بوديم و اگه دخمل ميشد بايد از اول شروع ميکرد به خريد رخت ولباس دخترونه. بابام هم همینطور. ميگفت بالاخره یکی پسر پيدا کرديم بره نون بخره (آخه ما سه تا خواهريم داداشم نداريم). خلاصه پسرک ما از الآن شده نون بگير خونه! اين از سونوگرافی.

خود نینی مون هم که تکوناش بيشتر شده. بيشتر که چه عرض کنم. هفته ای 2-3 روز عجيب غريب تکون میخوره. بعد بقيه هفته رو استراحت ميکنه. قربونش برم خوب خسته ميشه ديگه. مدل تکوناشم عوض شده. قبلاً لگد ميزد. اما الآن حرکت ميکنه. از اين ور به اون ور. ميره مياد، دور ميچرخه و کلی جابجا ميشه.هفته پيش که داشت وول ميخورد دست بابايی رو دلم بود.گفت دستت رو بذار رو نافت ببين چه خوب حسش ميکنی.چشمتون روز بد نبينه. دست گذاشتن روی ناف همانا و جيغ بنفش کشيدن همانا. نميدونم چرا یه لحظه ترسيدم.شده دستتون رو روی بدن يه پيشی بذارين. چه جوری وقتی حرکت ميکنه استخوناش مياد تو دستتون.دقيقاً همينجوری بود. طفلی پسرک مامان ترسيد و رفت یه جا آروم نشست. بابايی هم 3 متر پريد.ولی خيلی حس باحالی بود. اينم از اين.

اما بالاخره اين ترم سخت تموم شد. اين ترم برامون خيلی سخت بود. چون بابايی هفته ای دو روز ميرفت يزد. منم تو اين دو روز ميرفتم خونه خواهرشوهرم. خداييش خواهر شوهر خيلی خوبی دارم. اونجا هم که بودم همش ميخوردم و ميخوابيدم ولی هر چی باشه خونه خود آدم يه چيز ديگه هست.شنبه هفته پيش بابايی برای آخرين بار تنهايی رفت يزد، امتحان گرفت و ديروز اومد. اومد که تند تند کارامون رو اينجا انجام بديم و تا 2 هفته ديگه بريم يزد مستقر بشيم تا پسرکمون بياد. کلی هم اين دو سه هفته کار داريم. بابايی بايد از تزش دفاع کنه. من هفته ديگه بايد از پيشرفت کار پروژه ام دفاع کنم. یه عالمه خريد و خلاصه همينجوری هم کلافه بوديم که چه جوری اين همه کار رو انجام بديم که يک کار جديد اضافه شد.ديروز صبح که بابايی رسيد تهرون، سرمست از اينکه رفت و اومدای هفتگی تموم شده، متوجه شد بله! ديشب تو قطار کيف پولش رو زدن. حالا پول نقد خيلی توش نبوده ولی 8 نوع کارت مختلف توش بوده ( 3 تا کارت بانک خودش، یکی کارت بانک من بيچاره، کارت دانشجويی و 2 تا کارت ديگه مربوط به دانشگاه و کارت سوخت ماشين). خلاصه که به تمام معنی بيچاره شديم رفت. ديروز از صبح تا بعد از ظهر از اين بانک به اون بانک برای مسدود کردن کارت ها و درخواست کارت های جديد. کارت سوخت هم که ديگه هيچی. تو اين گيرودار نمیدونم چه جوری قراره دوباره دستمون برسه. خدا رحممون کنه. خلاصه که الآن به شدت تو ضد حاليم. خدا بگم چيکار کنه اين دزد لعنتی رو.شايد اين کارش باعث بشه که دفاع بابايی به نيمه های تير و بعدش بيفته و اونوقته که من رفتم يزد و ديگه نمیتونم تو جلسه دفاعش باشم وخیلی غصه میخورم. دعا کنيد زود کارامون رو به راه بشه.

9:42 PM -- مامان
5 comments
 
درباره وبلاگ


Nini joon jooni:نام
Home:
About Me:
See my complete profile

پستهای قبلی
آرشيو
لينک دوستان
لينک فک و فامیل
Template by
Isnaini Dot Com Webstats4U - Free web site statistics Personal homepage website counter