Lilypie Third Birthday tickers

نی نی جون جونی ما

Saturday, May 22, 2010
اصفهان
هفته پيش با اجازه رفتيم اصفهان. کنفرانس مهندسی برق. چند تا از دانشجوهای مسعود مقاله داشتن و اين بهانه ای شد که من گير بدم که تو هم بايد بری و ما رو هم ببری. تقريباً ميشه گفت اولين مسافرت سه نفرمون قرار بود باشه (البت به جز تهران که به خاطر تزم چند بار رفته بوديم و البته یه سفر به قم با فاميلای بابايی). ولی اين يکی سه نفری بوديم و خيلی حس مسافرت بیشتری داشتم. یه هتل خوبم رزرو کرديم و با کلی اميد و آرزو و ليست خريد عازم سفر شديم. ميگن اگه بیشتر دل ببندی بدتر میشه. شده حکايت اين سفر ما. از حلقوممون در اومد. ديگه حالاحالا ها مسافرات بی مسافرت.
دوشنبه آخر شب که رسيديم که هيچی. صبح زود مسعود رفت افتتاحيه کنفرانس. منم ايلیا رو بیدار کردم و صبحونه خورديم و روانه ميدان نقش جهان شديم. ايلیا با ديدن اسبها کلی ذوق کرد. کلی هم شجاع شدم و برای تکميل خوشحاليش سوار کالسکه هم شديم. بعد هم برگشتيم هتل و ناهار و زديم بيرون. اينو بگم که از روز قبلش گلاب به روتون اد*رار ايليا به شدت پررنگ شده بود. گفتيم حالا خوب ميشه شايد آب کم خوردن ولی نشد. خلاصه رفتيم بیرون گفتيم اول بريم یه آزمايشگاه پيدا کنيم. ببینيم مشکلی نباشه. خلاصه تا آزمايشگاه رو پيدا کرديم و ایلیا رو راضی کرديم يه دو تا قطره بشا*شه و نتيجه رو بگيريم شد ساعت 5 بعدازظهر که خوشبختانه با کارشناسی که از طرف دو تا مهندس به عمل اومد عفونتی تشخيص داده نشد. دوباره در جهت اهميت به فرزند رفتيم ايلیا یه کم اسب دید و خسته برگشتيم هتل که مثلاً یه استراحتی بنماييم و شب بريم هتل عباسی برای جشن کنفرانس. که ايلیا از ساعت 7 شب تا فردا 8 صبح گرفت خوابيد و ما هم بیخیال شديم. فردا صبح ديديم ايليا برای اولين بار تو عمرش گفت گشنمه پلو میخوام. نگو بچه ام از 4 بعداز ظهر به اينور هيچی نخورده بود به جز یه عالمه عرق کاسنی که برای رفع گرمی و روشن شدن ادرار شب تا صبح بهش خورانده بوديم.و در نتيجه ضعف کرده بود. سريع رفتيم صبحونه. کلی املت خورد. اولين باری بود که برای هر لقمه اش نبايد التماس میکردم. خلاصه خورد و زديم بیرون به اين اميد که بهتر میشه. اما نشد یه بارم تو تاکسی بالا اورد و درنتيجه سريع رفتيم دکتر. تا ديدش گفت فاويسمه. باقالی خورده گفتيم آره .ديروز. گفت خودشه و سريع بستريش کنيد . شوکه شده بوديم. گفتيم اگه ميشه سريع برگرديم يزد. گفت یه آزمايش خون بدين ببینم کم خون شده يا نه. آزمايشم داديم و ديديم بله حسابی کم خونه. رنگش شده بود مثل زردچوبه. ولی باز دل و زديم به دريا و سريع برگشتيم هتل و وسايلمون رو برداشتيم و اومديم يزد که بستريش کنيم. تو راه هم یه بند بهش مايعات داديم. رسيديم يزد مستقيم رفتيم دکتر. اما اون گفت مشکوکم به فاويسم و ممکنه نباشه. یه آزمايش ادرار مجدد داديم و چیز جديدی نبود. خلاصه که گفت بستری نمی خواد بشه. فاویسم بودن یا نبودن رو هم الآن نمیشه تشخيص داد و 2 هفته دطگه باید آزمایش کنيم. از وقتی برگشتيم خیلی بهتر شده. یعنی همون شب از حالت ضعف در اومد و فرداشم که پنجشنبه باشه رنگ ادرارش طبیعی شد. حالا منتظرم تا دو هفته دیگه . خدا کنه که فاویسم نداشته باشه. اصلاً نمیتونم بهش فکر کنم. هر دفعه یادم میاد فرار می کنم. دعا کنید چیزیش نباشه.

یه سوال. اگه یه نمونه مثلاً جیش بچتون رو برین آزمایشگاه. بعد خانم متصدی حال نداشته باشه از جاش بلند بشه. بهتون بگه خودت بذار تو اتاق (اتاق انجام آزمایش ها و بررسی نمونه ها) و شما برین دم اتاق. یه نگاهی بندازین و ببینین که خبری از هیچ تابلو و نوشته ای مثل "محل قرار دادن نمونه ها" نیست و یه میزدم در اتاق است و سمت دیگه اتاق و در کنار ديوار هم یک سری میزهای ممتد هست که روی اونا کلی ادوات و تجهيزات آزمايشگاهی هست نمونه دستتون رو کجا میذارین
1- با توجه به عدم مشاهده تابلو و با توجه به اینکه اصولاً به چنين اتاقی نبايد وارد شد همونجا روی میزاول اتاق میذارین.
2- وارد اتاق شده میذارین کنار یکی از اون وسایل آزمايشگاهی (اگه عشقتونم کشید و بلد بودین دستگاه موردنظر رو پیدا می کنید و خودتون نتیجه رو میگیرین)
3- وارد اتاق شده یه کم میرین جلوتر بعد دکتر آزمايشگاه رو پیدا کرده و ازش میپرسين که جیش بچتون رو کجا بذارین
4- هیچکدام.
برام جالبه. میشه بگین کدوم یکی رو انجام میدین؟
5:31 PM -- مامان
5 Comments:
  • At May 22, 2010 at 8:43 PM, Anonymous فرشته said…

    سلام، خوبی؟؟ کِی اینکارا کردت ما نفهمیدم؟؟؟ حالا بهتره؟؟

    من مرم دکترو پیدا مکنم مگم کجا بذارم؟؟ بعد هم به خانم منشی بیحال، یه حالی مدادم.. هههههه

     
  • At May 23, 2010 at 4:15 PM, Blogger سلاله said…

    من مذارم اولین جایی که پیدا مکنم و بعد مرم دکتر را پیدا مکنم بهش مگم. اگرم نبود به منشی مگم که گذاشتم کجا!

     
  • At May 24, 2010 at 12:10 PM, Blogger fatima said…

    خب برمگردم از منشیه مپرسم. فکر کنم مذارم رو همون میز دم در

     
  • At July 9, 2010 at 4:37 PM, Anonymous مامان نی نی تپل said…

    به امر رب خود لبيک گوييم
    به همراه ملائک جمله گوييم
    سلام و رحمت حق بر محمد
    اللهم صل علي محمد و آل محمد...

    عیدتان مبارک
    التماس دعا

     
  • At September 20, 2010 at 3:03 PM, Anonymous mitra said…

    سلام من گزینه 3 رو انتخاب می کنم

     
Post a Comment
<< Home
 
 
درباره وبلاگ


Nini joon jooni:نام
Home:
About Me:
See my complete profile

پستهای قبلی
آرشيو
لينک دوستان
لينک فک و فامیل
Template by
Isnaini Dot Com Webstats4U - Free web site statistics Personal homepage website counter